*زن ها می دانند چگونه یک وعده شام یا ناهار معمولی را به یک فرصت تبدیل کنند.*
2 ساله دارم نقشه میکشم دختر همسایمون رو تو آسانسور تنها گیر بیارم مخشو بزنم ولی اصن نمیشه :|
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
البته اینکه خونمون آسانسور هم نداره رو این مساله خیلی تاثیر گذاشته
اینجا سازمان ملل است. پیرمردی خمیده ، به ظاهر خواب !
بر کرسی نما ینده ی بریتانیای کبیر تکیه زده
و هر چه اطرافیان وی را صدا میزنند که برخیز… او همچنان خواب است
در آخر با عصبانیت مرد انگلیسی ، چشم باز میکند و می گوید :
چقدر خشمگین میشوی وقتی یک بیگانه 5 دقیقه صندلی تو را بگیرد
در حالی که نفت کشور من را ، کشور تو 200 سال است که گرفته !!!
او محمد مصدق است
فقط خدا می دونه چند نفر امسال به خاطر من سبزه هاشونو گره زدن
بار این مسئولیت داره خفم می کنه
بچه که بودم وقتی مامانم تو خونه حشره کش می زد، من زود پنجره ها را باز می کردم تا مگس ها از این طرف فرار کنن! یه همچین کودک رقیق القلبی بودم!
بعضیام هستن همچین میگن ما متولد فلان ماه هستیم که انگار ژنِ برتر دارن |:
بابا بهترین !!!
عند مرام !
اصل بامعرفتا !!!!
د آخه مهربوووون !
اصن شما متولد فروردین ماه...خوبه؟
یکی از فانتزیام اینه که در حال فرار از یه گروه دایـنـاسـور سوار
ماشینم بشم و همش استارت بزنم ولی لامصب روشن نشه :|
بعد همینطور که دارم جیغ میزنم و سکته میکنم از پنجره یکی با
انگشتش اشاره کنه که شیـشه رو بدم پاییـن بعد بهم یه روغــن
موتور ایرانول ریسینگ بده :| بعد دیگه منم با آرامـش هـمیـنطور کـه تـو دوربین زل زدم فرار کنم
ملت از مسافرت برگشتن ، آلبوم آپ کردن 198 تا عکس توشه بد من رفتم مسافرت 10تا عکس گرفتم تو 9تاش شاخ گذاشتن واسم ، تو اون یدونم که شاخ نذاشتن چشام بستس
زمانى که ما مدرسه مى رفتیم، یک نوع املاء بود به نام "املاء پاتخته اى" ، در نوع خودش عذابى بود الیم! براى کسى که پاى تخته مى رفت یه حسى داشت تو مایه هاى اعدام در ملاءعام.. و براى همکلاسى هاى تماشاچى چیزى بود مصداق تفریح سالم