سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که بى دانستن فقه به بازرگانى پرداخت خود را در ورطه ربا انداخت . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :48
بازدید دیروز :54
کل بازدید :134688
تعداد کل یاداشته ها : 385
04/1/31
10:38 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
داریوش کرجی بان[1]
«به نام خدا داریوش هستم، از بچگی بزرگ شدم، تو بیمارستان به دنیا اومدم، صادره از شهرمون، همونجا بزرگ شدم، چند سال سن دارم، بابام مرد بود، تو دوران کودکیم بچه بودم ، با رفیقام دوست شده بودم، بعضی شبها که می خوابم خواب می بینم، تو خونمون زندگی می کنیم، تا حالا نمردم و ...» برای اطلاعات بیشتر برید به پروفایلم.... اگه دوس داشتین نظر بدین اگه دوس نداشتین نع !!! تبادل لینک آزاده ... همه جوه عاشقه خنده های نازتونم در ضمن نظر خصوصی نذارید که عمومی میشه ... خنده ی تلخ من از گریه غم انگیز تر هم هست بعله !!! میگم اگر وقت کردید محض تست کیبوردتون هم که شده یه کامنتی بزارید! به خاطر خودتون میگم...! می ترسم یه وقت کیبوردتون جلبک ببنده!!!

خبر مایه

مامان خسته از سر کار میاد خونه و علی کوچولو میپره جلو میگه
سلام مامان
مامان-سلام پسرم
علی کوچولو-مامان امروز بابا با خاله سهیلا اومدن خونه و رفتن تو اتاق خواب و در و از روی خودشون قفل کردن و....
مامان-خیلی خوب عزیزم هیچی دیگه نمیخواد بگی، امشب سر میز شام وقتی ازت پرسیدم علی جان چه خبر بقیه اش روجلوی بابا تعریف کن

سر میز شام پدر با اعتماد به نفس در کانون گرم خانواده مشغول شام خوردنه که مامان میگه :خوب علی جون بگو بیبنم امروز چه خبر بود
علی کوچولو-هیچی من تو خونه بودم که بابا با خاله ....
بابا-بچه اینقدر حرف نزن شامتو بخور
مامان-چرا میزنی تو پر بچه بذار حرف بزنه ...بگو پسرم
علی کوچولو-هیچی من تو خونه بودم که بابا با خاله سهیلا اومدن و رفتن تو اتاق خواب و..
بابا-خفه شو دیگه بچه سرمونو بردی شامتو بخور!
مامان-به بچه چی کار داری چرا میترسی حرفشو بزنه....بگو علی جان
علی کوچولو-هیچی من تو خونه بودم که بابا با خاله سهیلا اومدن و رفتن تو اتاق خواب و در رو از رو خودشون بستن. منم رفتم از سوراخ در نیگا کردم دیدم که ....
بابا-تو انگار امشب تنت میخاره! برو گمشو بگیر بخواب دیر وقته.
مامان-چیه چرا ترسیدی نمیذاری بچه حرفشو بزنه؟ نترس پسرم، بگو
علی کوچولو-هیچی من تو خونه بودم که بابا با خاله سهیلا اومدن و رفتن تو اتاق خواب و در رو از رو خودشون بستن. منم رفتم از سوراخ در نیگا کردم دیدم بابا داره با خاله سهیلا از اون کارایی میکنه که تو همیشه با عمو محمود میکنی!


  
  

اگه تو یه راهی با هم باشیم و ناگهان یه خرس دنبال‌مون کنه؛ من به خاطر تو آهسته‌تر فرار می‌کنم ...


  
  

از ظرف عسل مقداری عسل روی ظرف شیشه ای ش شره کرده بود ...

خانم  عصبانی و شاکی شده که این چه کاریه کردی ؟ ببین کلی بچه مورچه زیاد شدن دوروبرش ؟عصبانی

میگم : خانوم حالا در مورد عسل من مقصرم ... ولی درمورد " عدم رعایت شعار فرزند کمتر، زندگی بهتر از طرف مورچه ها " هم من مقصرم ؟


  
  

چرا همیشه بدنبال این هستیم که بدانیم چرا گل خار دارد؟

گاهی باید بدنبال آن باشیم که بدانیم چرا خار گل دارد؟


  
  

بخـنــد

    هــرچـنــد

           غـمـگینــی

   بـبخــش

       هــرچـنـد

              مـسکینـــی

 فـرامـوش کــن

         هــرچـنــد

                دلــگیــــری

                 

زیستــن اینــگــونـــه زیـبـاسـت   ...

 بخنـــد

     ببخــش

         و فرامـوش کـــن

  هــرچـنــد میدانم ...

  آســـان نــیســـت.


  
  

آدمها را به میزان درکشان بسنج نه به اندازه مدرکشان؛

چرا که فاصله ی زیادی از مدرک تا درک وجود دارد.

مدرکی که درک بالاتری به ارمغان نیاورد ، کاغذ پاره ای بیشتر نیست.

مهمترین نشانه ی درک بالاتر تواضع بیشتر است .


  
  

از برداشتن یک گام بلند نترسید ؛

گاهی از یک فاصله ، یک چاله یا یک مانع ، با دو گام کوتاه نمی توان عبور کرد ...


  
  

صدای تلفن ، پسری را از خواب بیدار کرد ؛
پشت خط مادرش بود !

پسر با عصبانیت گفت :چرا این وقت شب مرا از خواب بیدار کردی ؟!مادر گفت :
بیست و پنج سال قبل در همین موقع شب ، تو مرا از خواب
بیدار کردی !
فقط خواستم بگویم " :تولدت مبارک


  
  
خدایا زلزله دیگه خز شد......

این آتشفشان کوه دماوند رو فعال کن یکم روح و روانمون شاد شه...!!! :))

 


طنز ،
  
  

کارشناسان ایتالیایی اعلام کردند:

سرعت حلزون قطع نخاع شده 15 درصد از سرعت اینترنت ایران بیشتره...


طنز ،
  
  
<   <<   31   32   33   34   35   >>   >