«به نام خدا داریوش هستم،
از بچگی بزرگ شدم،
تو بیمارستان به دنیا اومدم،
صادره از شهرمون،
همونجا بزرگ شدم،
چند سال سن دارم،
بابام مرد بود،
تو دوران کودکیم بچه بودم
، با رفیقام دوست شده بودم،
بعضی شبها که می خوابم خواب می بینم،
تو خونمون زندگی می کنیم،
تا حالا نمردم و ...»
برای اطلاعات بیشتر برید به پروفایلم....
اگه دوس داشتین نظر بدین اگه دوس نداشتین نع !!!
تبادل لینک آزاده ...
همه جوه عاشقه خنده های نازتونم
در ضمن نظر خصوصی نذارید که عمومی میشه ...
خنده ی تلخ من از گریه غم انگیز تر هم هست
بعله !!!
میگم اگر وقت کردید محض تست کیبوردتون هم که شده یه کامنتی بزارید!
به خاطر خودتون میگم...!
می ترسم یه وقت کیبوردتون جلبک ببنده!!!
یه روز یه دانشجویی واسه خوردن غذا میره سلف دانشگاه . ولی مستقیم میره سر میز اساتید و روبه روی استاد دانشگاه میشینه وشروع میکنه به غذا خوردن . استاد تا این صحنه رو میبینه عصبانی میشه و میگه : گاوها با پرنده ها تو یه جا غذا نمیخورن . دانشجو خیلی خونسرد میگه : بله درسته واسه همین منم پرواز میکنم و میرم یه جا دیگه میشینم ! استاد که شدیدا از دست دانشجوی حاضر جواب عصبانی میشه تصمیم میگیره موقع امتحان بزنه دهن دانشجورو سرویس کنه ! سر امتحان استاد بعد اینکه ورقه دانشجورو تصحیح میکنه متوجه میشه دانشجو میتونه به راحتی درسو پاس کنه واسه همین بش میگه : یه سوال میپرسم اگه جواب منطقی بدی نمره تو میدم . و سوال اینه : تو یه کیسه پول و تو یه کیسه دیگه عقل و شعور وجود داره تو کدومو انتخاب میکنی؟ دانشجو کیسه پر پول ! استاد : ولی من عقل و شعور و انتخاب میکردم که خیلی مهمتر از پوله ! دانشجو: بله دقیقا ! چون هر کسی چیزیو ورمیداره که نداره ! استاد که دیگه خونش به جوش اومده بود پای برگه دانشجو مینویسه " گاو " و برگه رو میده به دانشجو . دانشجو بدون اینکه به برگه نگاه کنه از کلاس میره بیررون ولی چند لحظه بعد میاد تو و به استادش میگه : خیلی ببخشید شما پای برگه من امضاتونو زدین ولی نمره منو یادتون رفت بنویسی