«به نام خدا داریوش هستم،
از بچگی بزرگ شدم،
تو بیمارستان به دنیا اومدم،
صادره از شهرمون،
همونجا بزرگ شدم،
چند سال سن دارم،
بابام مرد بود،
تو دوران کودکیم بچه بودم
، با رفیقام دوست شده بودم،
بعضی شبها که می خوابم خواب می بینم،
تو خونمون زندگی می کنیم،
تا حالا نمردم و ...»
برای اطلاعات بیشتر برید به پروفایلم....
اگه دوس داشتین نظر بدین اگه دوس نداشتین نع !!!
تبادل لینک آزاده ...
همه جوه عاشقه خنده های نازتونم
در ضمن نظر خصوصی نذارید که عمومی میشه ...
خنده ی تلخ من از گریه غم انگیز تر هم هست
بعله !!!
میگم اگر وقت کردید محض تست کیبوردتون هم که شده یه کامنتی بزارید!
به خاطر خودتون میگم...!
می ترسم یه وقت کیبوردتون جلبک ببنده!!!
دختر داییم شیش سالشه یه حلزون پیدا کرده آورده خونه هرجا حلزون میره این پشت سرش میره صورتشو میماله به کف زمین. میگم چرا اینکارو میکنی عسیسسسسسسسسمممم؟ میگه تو از علم چی میدونی؟فقط هیکل گنده کردی ... .اینکارو میکنم چون ترشحاتی که باقی میزاره اگه بمالونی رو صورتت چال و چوله هاش صاف میشه.. اونوقت من 6 سالم بود صورتمو میگرفتم جلوی پنکه می گفتم آآآآآآآآآآاااااااااا ......مثل خر کیف میکردم ....