سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و فرمود : ] بنده را نسزد که به دو خصلت اطمینان کند : تندرستى و توانگرى . چه آنگاه که او را تندرست بینى ناگهان بیمار گردد و آنگاه که توانگرش بینى ناگهان درویش شود . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :36
بازدید دیروز :62
کل بازدید :134738
تعداد کل یاداشته ها : 385
04/2/1
8:32 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
داریوش کرجی بان[1]
«به نام خدا داریوش هستم، از بچگی بزرگ شدم، تو بیمارستان به دنیا اومدم، صادره از شهرمون، همونجا بزرگ شدم، چند سال سن دارم، بابام مرد بود، تو دوران کودکیم بچه بودم ، با رفیقام دوست شده بودم، بعضی شبها که می خوابم خواب می بینم، تو خونمون زندگی می کنیم، تا حالا نمردم و ...» برای اطلاعات بیشتر برید به پروفایلم.... اگه دوس داشتین نظر بدین اگه دوس نداشتین نع !!! تبادل لینک آزاده ... همه جوه عاشقه خنده های نازتونم در ضمن نظر خصوصی نذارید که عمومی میشه ... خنده ی تلخ من از گریه غم انگیز تر هم هست بعله !!! میگم اگر وقت کردید محض تست کیبوردتون هم که شده یه کامنتی بزارید! به خاطر خودتون میگم...! می ترسم یه وقت کیبوردتون جلبک ببنده!!!

خبر مایه

خداروشکر ما دیگر فقیر نیستیم

دیروز پزشک روستا گفت:

چشمان پدرم پر از آب مروارید است!



  
  

یادمان باشد!

هر پس مونده‌ای که‌ من زمین میندازم

قامت یه‌ نفرو خم میکنه...


  
  

خدایا

من اینجا دلم سخت معجزه میخواهد

و تو انگار

معجزه هایت را گذاشته ای برای روز مبادا ...!


  
  

خالق من "بهشتی" دارد، نزدیک، زیبا و بزرگ؛

و "دوزخی" دارد، به گمانم کوچک و بعید؛

و در پی دلیلیست که ببخشد ما را ...

"دکتر علی شریعتی"


  
  

آدم ها برای هم سنگ تمام می گذارند.

اما نه وقتی که در میانشان هستی، نه...

آنجا که در میان خاک خوابیدی؛

"سنگ تمام" را می گذارند و می روند ...!


  
  

آدما گاهی لازمه

چند وقت کرکره شونو بکشن پایین

یه پارچه سیاه بزنن درش و بنویسن :

کسی نمرده

فقط دلم گرفته


  
  

کامپیوتر رو خاموش می کنی میری تو تختت زیر پتوی گرم و نرم بعد می بینی هنوز کامپیوتر خاموش نشده !

با هزار زور بلند میشی مانیتورو روشن کنی ببینی چرا خاموش نشده ، درست همون موقع خاموش میشه ...


  
  

این مغز آدمی هم عجیب جانوریه!.

یادش می‌مونه که یه چی یادش رفته!

اما یادش نمی‌مونه که چی یادش رفته !


  
  

دیشب خونه مامان بزرگم بودیم. یه دختر دایی دارم به زور قدش دو وجبه و تازه 6 سالش شده...

دیدم یه گوشه نشسته بدجوریم تو فکره...

رفتم بهش گفتم چی شده عزیزم؟!

گفت بنظر تو وقتی عاقد ازم پرسید آیا بامهریه 1385(سال تولدش) سکه وکیلم من بگم با اجازه پدر و مادرو بزرگترا بله یا نه سریع بگم بله؟!!!!!!!


  
  

سلام سحر عزیزمدوست داشتن


96/4/24::: 12:15 ص
نظر()
  
  
<   <<   36   37   38   39      >